وجه مخصوص
اثر این وجد در مقام به دست آوردن رضای محبوب از همه مهم تر اینکه «سالک محب» خویش از حالت مخصوصی برخوردار می باشد که می شود اسم آن را «حالت وجد» یا حالت ابتهاج» گذاشت. وی در : مخصوص در حرکات و احوال و حتی در قیافه وی به ظهور می رسد. حرکات، احوال، و تحصیل رضای او وجد مخصوصی دارد. ا
حکایت از ابتهاج درون می کند. و روی وی خبر از وجد دل. رنگ و می دهد و آنجا که برای به دست آوردن رضای حضرت محبوب در سخت ترین شرایط قرار د و حوادث بسیار ناگوار به وی روی گردد. می گیرد و با مشکل ترین امور مواجه می حرکات و احوال و در رخسار وی کاملاً می آورد نیز این حالت وجد و و ابتهاج در دهد که وی آنچنان سرگشته محبت است که محسوس میباشد و خبر از این معنا می دهد رضای محبوب، تنها محبوب دل اوست و در این راه همه سختیها هم برای وی آسان و همه تلخیها شیرین است.
در این باب، دقایق لطیف و لطایف ،دقیق و همچنین اسراری هست که از گفتن آنها یا معذوریم، یا ناتوان.
گرچه حالات حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه و مقام و منزلت آن حضرت،
مانند سایر حضرات معصومین صلوات الله علیهم اجمعین با حالات، مقامات و منازل غیر آنان قابل مقایسه نیست، و بالاتر از آن است که در عقول و افکار ما بگنجد و گرچه این معنا به جای خود مسلم است آنچه از حالات و مقامات عبودی برای غیر آنان هست، مراتب نازله ای است از آنچه آنان داشته و دارند با این وصف، اگر خواستی از این حقیقت که محب واله» در . در مقام تحصیل رضای محبوب در سخت ترین شرایط هم از «وجد مخصوص برخوردار است با خبر شوی و آن را خوب بفهمی در حالت مخصوص آن حضرت در واقعه عاشورا فکر کن که گفتند هر چه در آن روز مصائب و بلیات بر حضرتش شدّت بی یافت رنگ و رخسار ملکوتی او بازتر روشن تر و گلگون تر میشد.
زمانه از ورق گل مثال روی تو بست
ولی از شرم تو در غنچه کرد پنهانش (حافظ)
و نیز، در ابتهاج و در وجد مخصوص یاران آن حضرت در شب عاشورا فکر کن که گفتند، در اواخر آن شب و در نزدیکیهای صبح که آن دلباختگان به آنچه دلباخته آن بودند نزدیک تر می شدند دیدند بریر بن خضير» آن مرد زاهد، و عابد معروف که از بزرگان اهل کوفه بود و او را «سید قراء» می نامیدند، و وقار توحید همیشه بر وجودش سایه افکن بود با عبد الرحمن بن عبد ربه مزاح کرد، و وقتی عبدالرحمن به وی گفت ای بریر» این وقت وقت مطایبه و مزاح نیست، در جواب او گفت، قوم و میدانند که هرگز در جوانی و پیری اهل باطل و . و مزاح و امثال اینها من مرا می شناسند و . نبوده ام، ولی الان به خدا قسم به جهت آنچه به آن . می رسیم بسیار مبتهج و شادمانم. این جواب به آن معناست که وجد مخصوص و ابتهاج قلبی وی در آن لحظه های مخصوص است که به صورت مطایبه» و مزاح ظاهر گشت، والا او در تمام عمر خود، چه در جوانی و چه در پیری اهل مطایبه و مزاح نبوده است.
و خلاصه این جواب به این مفهوم است که معذورم بدار.
رقص اندر خون خود مردان کنند (دفتر سوم (مثنوی)
رقص و جولان بر سر میدان کنند