مشخصات کتاب حاج قاسم ۲, خاطراتی از شهید حاج قاسم سلیمانی
نام : |
کتاب حاج قاسم ۲, خاطراتی از شهید حاج قاسم سلیمانی |
مولف ، نویسنده : |
علی اکبر مزد آبادی |
انتشارات، نشر : |
یا زهرا |
تعداد صفحات / سایز و مدل : |
168 / رقعی شومیز |
شابک : |
9786007594858 |
قیمت پشت جلد : |
98,000 تومان |
قیمت با تخفیف : |
78,400 تومان |
|
کتاب حاج قاسم ۲ از دیگر آثار انتشارات یا زهرا است که بار دیگر بخشی از خاطرات شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی توسط علی اکبر مزدآبادی جمع آوری و در اختیار شما قرار گرفته شده که شامل عکس هایی از این شهید نیز است.
اطلاعات کتاب
نام کتاب : |
حاج قاسم ۲ |
حاج قاسم سلیمانی |
نويسنده ، مولف : |
علی اکبر مزد آبادی |
گرداوري ، مترجم : |
علی اکبر مزد آبادی |
نشر ، ناشر ، انتشارات : |
یا زهرا |
تعداد صفحه / قطع و نوع جلد : |
167 ص, رقعی, شمیز |
نوبت چاپ و سال چاپ : |
چهارم 1399 |
قيمت پشت جلد کتاب ( تومان ) : |
23000 |
موضوع : |
خاطرات |
شابک : |
9786007594858
|
تگ ها : |
خرید کتاب حاج قاسم ۲, خرید اینترنتی کتاب حاج قاسم ۲, علی اکبر مزد آبادی, انتشارات یا زهرا, چاپ چهارم, کتاب حاج قاسم ۲, حاج قاسم ۲, نشر یازهرا, خلاصه کتاب حاج قاسم 2, خاطراتی از شهید حاج قاسم سلیمانی, یاران ناب, به اهتمام علی اکبر مزد آبادی, شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی, کتاب حاج قاسم 2 از انتشارات یا زهرا |
|
درباره کتاب
کتاب حاج قاسم 2: خاطراتی از شهید حاج قاسم سلیمانی
تابستان سال ۱۳۶۰ بود و هنوز تیپ ثارالله تشکیل نشده بود.
خط پدافندی کرخه کور به نیرو احتیاج داشت. عراقی ها حمله کرده بودند. با سر و صدا بیدار شدیم. هیاهو و جنب و جوش و رفت و آمد در اردوگاه پیشاهنگی حمیدیه به چشم می خورد. هنوز درست و حسابی هوشیار نشده بودیم که شخصی از راه رسید. به دستور او همه ی ما را سوار کامیون کردند. خیلی حرص می خورد و خیلی توپ و تشر می زد. آمادهی حرکت شدیم. در همین حین، سر و کله ی قاسم سلیمانی اپیدا شد که با موتورسیکلت پرگاز آمد و کنار کامیون ترمز کرد. سلیمانی مربی آموزش بود و همه ی نیروها او را می شناختند. او بی آنکه پیاده شود، از شخصی که دستور می داد، پرسید: «این بچه ها را کجا می برید؟» آن شخص با شتاب پاسخ داد: «می رویم خط ! دشمن حمله کرده ام حاج قاسم موتور را روی جک گذاشت و پیاده شد.
با یک خیز پرید روی کامیون و به نیروها که پشت آن سوار بودند گفت: مسئول شما کیست؟» یکی که از نظر سن و سال از همه بزرگ تر بود و ریش توپی بلندی داشت، مسئول ما بود. آمد جلو، حاج قاسم از او پرسید: «این بچه ها اکجا آموزش دیده اند؟»
مسئول ما ساکت ماند. راستش هیچ کدام آموزش ندیده بودیم، سلیمانی دوباره سوالش را تکرار کرد. یکی از بچه ها جواب داد: «ما آموزش ندیده ایم. قرار شد همین جا آموزش ببینیم.» سلیمانی گفت: «بیایید پایین، اول باید آموزش ببینید.» شخصی که قبلا به دستور او سوار کامیون شده بودیم و آدم پرشتابی بود، اعتراض کرد: «اما حمله شروع شده! به نیرو احتیاج داریم!» سلیمانی گفت: «نیروی آموزش ندیده، به چه کار می آید؟» او دوباره خطاب به ما گفت:
بیایید پایین بیایید پایین! خودتان را به کشتن ندهید! این جوری معلوم نیست که شهید به حساب بیایید!» آن آدم پرشتاب دیگر حرفی نزد.