مشخصات کتاب آن بیست و سه نفر
نام : |
کتاب آن بیست و سه نفر |
مولف ، نویسنده : |
احمد یوسف زاده |
انتشارات، نشر : |
سوره مهر |
شابک : |
9786001755842 |
قیمت پشت جلد : |
195,000 تومان |
قیمت با تخفیف : |
156,000 تومان |
|
کتاب آن بیست و سه نفرخاطرات خود نوشت احمد یوسف زاده درباره ی بیست و سه جوانی که در اصارت چه رشادت هایی کردند را به نمایش گذاشته است که توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
اطلاعات کتاب
نام کتاب : |
آن بیست و سه نفر |
خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده |
نويسنده ، مولف : |
احد یوسف زاده |
گرداوري ، مترجم : |
احمد یوسف زاده |
نشر ، ناشر ، انتشارات : |
سوره مهر |
تعداد صفحه / قطع و نوع جلد : |
408 ص, رقعی, شومیز |
نوبت چاپ و سال چاپ : |
شصت و نهم 1394 |
قيمت پشت جلد کتاب ( تومان ) : |
60000 |
موضوع : |
خاطرات جنگ ایران و عراق |
شابک : |
9786001755842
|
تگ ها : |
خرید کتاب آن بیست و سه نفر, خرید اینترنتی کتاب آن بیست و سه نفر, انتشارات سوره مهر, خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده, چاپ شصت و نهم, خلاصه کتاب آن 23 نفر, خلاصه کتاب آن بیست و سه نفر, آن بیست و سه نفر, خلاصه کتاب خاطرات آن بیست و سه نفر, اسامی آن بیست و سه نفر |
|
درباره کتاب
کتاب آن بیست و سه نفر( تجلیل شده رهبر فرزانه انقلاب )
روز اول اعتصاب: صبح روز بعد، برای عراقی ها همه چیز طبق معمول پیش می رفت. اما برای ما بنا نبود همه چیز طبق معمول پیش برود. سینی صبحانه را آوردند. معمولا یک نفر می رفت و آن را از دست سرباز عراقی می گرفت. ولی آن روز هیچ کس از جایش تکان نخورد. سرباز تشر زد: «صبحانه!» هیچ کس بلند نشد. تعجب کرد. سینی را گذاشت کف زندان. به صالح گفت: «صالح، اینها چه شان شده؟» صالح گفت:
نمیدانم والله. می گویند نمی خوریم.» سرباز گفت: «چرا نمی خورند؟ از آنها بپرس!» صالح به ما گفت: «میگه چرا صبحونه تمیخورین؟ » جواب ندادیم؛ برای اینکه قرار نبود دلیل اعتصاب غذایمان را به کسی غیر از ژنرال قدوری بگوییم.
صالح نگاهی به سرباز عراقی انداخت و سکوت ما را با سکوت ترجمه کرد. سرباز داشت از تعجب شاخ در می آورد. در زندان را تندی بست و به اسماعیل، که رئیس نگهبانها بود، خبر داد. با هم برگشتند. اسماعیل از صالح و صالح از ما پرسید که چرا صبحانه نمی خوریم و ما طبق قرار سکوت کردیم. بقیه نگهبان ها هم آمده بودند جلوی در تا ببینند داخل زندان چه خبر است.
سؤال های مکرر اسماعيل بدون پاسخ ماند. در را بست و رفت که ماجرا را به ابو وقاص گزارش بدهد.
نیم ساعت نگذشته بود که ابو وقاص سراسیمه آمد توی زندان، به صالح گفت: «جریان چیه صالح؟» صالح گفت: «سیدی، می گن غذا نمیخوریم. . چرا؟|
نمیدونم. میگن اعتصاب غذا کردیم صالح از عبارت «اعتصاب غذا استفاده کرده بود و ابو وقاص معنای آن را نمی فهمید....