شب يلدا
برای همه ما یلدا شبی به یاد ماندنی است؛ از دور هم نشینی ها و فال حافظ گرفتن تا خواراکیهای متداولش. تا پیش از فوت عمه خانم هر ساله و در شب فرارسیدن زمستان همه فامیل در منزل ایشان دور هم جمع می شدند تا اگر شد مادر و آذر خانم را آشتی دهند و اگر نشد لااقل از وقوع نبردهای تمام عیارشان جلوگیری کنند و در ضمن آیین یلدا را هم به جا می آورند. هر چند که علی رغم تمام تلاشهای حضار آن جنگهای همیشگی گرچه به طور نامنظم، اما به هر حال شکل می گرفت. نکته ای که همواره مرا به حضور در چنین گردهم آیی هایی ترغیب می کرد وجود مقدار معتنابهی انار دان شده در میهمانی های عمه خانم بود و من تا آنجا که دلم میخواست می توانستم قاشقم را به دل آن دریای ملس بیکران بزنم و تا خرتناق خود را غریقش کنم؛ چرا که هر چشم غره مادر با یک نوش جان بی ریای عمه خانم، در نطفه ناکام می ماند.