مشخصات کتاب سیراب عطش
نام : |
کتاب سیراب عطش |
خاطرات احمد شیروانی |
مولف ، نویسنده : |
رمضانعلی کاوسی |
انتشارات، نشر : |
سوره مهر |
تعداد صفحات / سایز و مدل : |
332 / رقعی شومیز |
شابک : |
9786000353117 |
قیمت پشت جلد : |
215,000 تومان |
قیمت با تخفیف : |
183,000 تومان |
|
کتاب سیراب عطش, رمضانعلی کاوسی, سوره مهر
برشی از کتاب:
با انفجار مینها فضای جلوی خاکریز هم روشن شده بود
قطار فشنگ
های تیربار به آخر نزدیک شده بود. بچه ها به ده بیست متری خاکریز نزدیک شده بودند
یکی از آنها به بقیه می گفت: «یه مشت و مال درست و حسابی بهشون بدین» دیگر ده
دوازده تیر بیشتر برایم نمانده بود. آن را هم شلیک کردم و گفتم: «محسنی، بدو بریم
که هوا پسه تیربار را انداختیم و فرار کردیم بچه ها از خاکریز بالا آمدند و دنبال
ما گذاشتند. چند نفر تمام انرژی شان را متمرکز کرده بودند تا ما را بگیرند و
کتکمان بزنند. هر چه دویدند دستشان به ما نرسید. صد متو بعد به آیفاها رسیدیم.
مهدی نصر گفت: «نماز صبحتون رو بخونین و سوار شین تا بریم شهرک دو سه نفری که ما
را شناسایی کرده بودند، هنوز حاضر نبودند دست از سرمان بردارند. لابه لای ماشین ها
دنبال ما می گشتند. مثل بچه ها خودمان را به اکبر لادانی رساندیم و گفتیم دادا
اکبر، اینا میخوان ما رو بزنن لادانی به آنها گفت بچه ها شوخی بسه دیگه اینا
تیربارچیای خودمونن کسی حق نداره اذیتشون کنه.
وقتی آب ها از آسیاب افتاد رفتیم تیربار را آوردیم. با آب
قمقمه ها وضو گرفتیم و نماز صبحمان را خواندیم بعد از نماز، سوار آیفاها شدیم و
حرکت کردیم بچه ها خسته و هلاک بودند بندگان خدا پانزده کیلومتر را با تجهیزات
سنگین پیاده روی کرده بودند. بی خوابی هم مزید بر خستگی شان شده بود هنوز یک
کیلومتر هم از محل مانور دور نشده بودیم که اغلبشان کف ماشین ولو شدند مهدی
جانقربان هم چرت می زد او اهل دستگرد خیار و برادر دو شهید بود چهره اش نورانیت
خاصی داشت و بسیار مهذب با اخلاق و ناز بود همان طور که چهارزانو کف آیفا نشسته
بودم، خمیازه ای ،کشید سرش را روی زانوی من گذاشت و گفت:...