مشخصات کتاب زندگی آسان

تگ ها : خرید کتاب زندگی آسان. مارگریت دوراس. علی مجتهدزاده. انتشارات: اندیشه مولانا. کتاب زندگی آسان مارگریت دوراس. کتاب زندگی آسان اندیشه مولانا. علی مجتهدزاده.

بخش دوم

هر شب یک قطار از زیس میگذرد و به شهرت میرود که در ساحل اقیانوس اطلس شته خانواده ما گاه به گاه حرف رفتن به آنجا را میزدند. همیشه هم حرف رفتن در یک شب زمستانی بود ولی یا پولش نبود یا میل جدی همین دیروز پیش از ناهار بود تین و من تکیه داده بودیم به نرده های مهتابی و من بهش گفتم دست کم یک بار در عمرم دوست دارم بروم «ت». بهش جدی فکر نکرده بودم ولی تین میگفت باید بروم و هرچه زودتر تا پیش از اینکه فصلش بگذرد و اصلاً همین فردا گفت پولش را بهم میدهد زود بیدار شدم قطار ۸/۲۵ میرسید و یک دقیقه توی زیس یا سست میکرد با آن همه بار اندوه اصلاً نمیشد بفهمی چه میخواهی بکنی و چه نه بگذریم از دغدغه و نگرانی تنها گذاشتن تین با مادر و پدرم هنوز مطمئن نبودم میخواهم این کار را بکنم یا نه. ولی الان صدای پایم را میشنیدم که سفت و مطمئن بر فرق جاده گام میزند تین یک چیزی میدانست که مرا به این کار واداشت. شاید دیگر هرگز بخت این را پیدا می کردم که یا در راه این سفر بگذارم از زمان مرگ نیکولا دست به هیچ کاری در لبوگه اده بودیم برای اولین بار انگار متوجه شده بودیم که برای کار همیشه وقت هست جز است همه زده بودند به در تنبلی دست بر قضا سپتامبر هم آمده بود و اصلا کار زیادی در دست نداشتیم نشسته بودیم چشم به راه مشتریان بار خرمن که آنها هم تا پانزده روز دیگر نمی آمدند. پس من وقت داشتم بروم به ت... به دریا. دلم میخواست. تین آنجا د بود. نیکولا هرگز آن را ندید.