مشخصات کتاب روایت اول شخص از شخض اول
نام : |
کتاب روایت اول شخص از شخض اول |
روایت هایی از حاشیه ی دیدارهای حضرت آیت الله العظمی خامنه ای |
مولف ، نویسنده : |
مهدی قزلی |
انتشارات، نشر : |
انقلاب اسلامی |
تعداد صفحات / سایز و مدل : |
446 / رقعی, شمیز |
شابک : |
9786225503557 |
قیمت پشت جلد : |
350,000 تومان |
قیمت با تخفیف : |
297,500 تومان |
|
افطار روزه ی یک ساله ی شعر و غزل
روایتی از افطار و دیدار سالانه ی شعرای کشور با رهبر انقلاب
در حیاط نمازهای تابستانی، شعرا و مهمانان نشسته بودند در صفهای نا منظمی که تجربه ثابت کرده تا موقع نماز منظم نمیشود. آقایان دو به دو یچ پچ های شاعرانه داشتند و درگوشی شعرهایشان را مرور میکردند و خاطرات و البته کارها و پروژه هایشان را در قسمت خانمها ولی این گیها خیلی دسته جمعی تر بود همه با هم. میگفتند و همه با هم . و همه با هم میخندیدند! می شنیدندناصر فیض از سر جایش بلند شده و رفته بود یکی از رفقایش را که سمت دیگری نشسته بود ببیند یک نفر دیگر آمد و جای او نشست. وقتی فیض برگشت و جایش را پر دید گفت: ۵۳ سال است این طوری زندگی میکنم تا تکان میخورم یکی جایم را میگیرد و همه ی دور و بری هایش زدند زیر خنده فیض تقریباً هر حرفی میزد، جدی یا شوخی، باعث خنده ی اطرافیانش میشد. محمد حسین جعفریان لنگ لنگان آمد و با چند نفری سلام و علیکی کرد و تا چشمش به مجتبی رحماندوست افتاد که نشسته بود روی صندلی با حسرت پرسید صندلی را از کجا آوردی؟» رحماندوست هم به عصای جعفریان اشاره کرد و گفت: «تو عصا را از کجا آوردی؟ مخصوص همین جلسه است؟ کسی جعفریان را راهنمایی کرد به صندلی ای تا بنشیند. یکی از مسئولین فرهنگی برای جعفریان دست تکان داد. جعفریان هم جوابش را داد و بعد هم لطف همیشگی رهبر انقلاب به هنرمندان و شعرا را به رخ او کشید و گفت: دیدن آقا از دیدن شما ساده تره به خدا! نزدیک اذان میزبان آمد و شعرا از جا کنده شدند و صلواتی و سلام و علیکهایی و تا رهبر انقلاب روی صندلی نشستند، شعرا با کتابهایشان صف کشیدند برای یک چاق سلامتی سرپایی و دادن کتاب و..... محسن مؤمنی تا ازدحام را دید گفت: قرار بود این طوری نشود که در همین صفی که بعضی شاعران جوان گاهی رعایتش نمیکردند. مجتبی رحماندوست هفتاد درصدی هم ایستاده بود و هر چند من هیچ امید نداشتم بتواند جلو بیاید ولی در کمال ناباوری آرام آرام با صف جلو آمد و بالاخره به آقا رسید. بالاخره موقع اذان شد و کم کم صفها منظم شد به نماز و الله اکبر آقا نافله ها را هم خواندند و از سر سجاده که بلند میشدند نصف جمعیت بالای سرشان ازدحام کرده بودند.
آقا با خانمهایی که سر سفره ی افطار نشسته بودند، سلام و علیکی کردند و رفتند سمت پله ها سر پله ها محافظ ها جلوی جمع را گرفته بودند تا پشت سر ایشان ازدحام نشود. آقا گفتند: «بگذارید بیایند آقایون اشکالی نداره بگذارید تشریف بیارن بعد هم خطاب به شعرا گفتند:
بفرمایید آقایون بفرمایید. و جماعت سیل شدند پشت سرشان قبلاً غذای بیشتر مجالس عمومی بیت مرغ بود. در گزارشهای قبلی و کتاب داستان سیستان هم تاریخچه ی استفاده از مرغ در مراسمهای بیت وجود دارد. مرغ هم ساده تر طبخ میشود و هم غذایی عمومی محسوب میشد. حالا البته که کمی غیر عمومی تر و در سفره های مردم کم پیدا شده. غذا فسنجان بود با گوشت چرخ شده ی قلقلی!
نان و پنیر و سبزی و حلوا هم به لطف ماه رمضان بود؛ و البته چای و خرما و آب با وسواس دقت کردم تا همه ی محتویات سفره را بنویسم برای آنهایی که میبایست منش رهبر انقلاب را الگو قرار دهند؛ بلکه رنگ سفره های افطار هم به نفع صمیمیت و کمیتش کمتر بشود.
میزبان که دید همه سرگرم خوردن شده اند غذا را شروع کرد. دل آدم برای افطار کردن آقا کباب میشود چند دقیقه علی معلم نیم خیز با ایشان حرف زد. حسینی وزیر ارشاد نکاتی را گفت خود آقا هم یکی دو نفر را صدا زدند و چیزهایی بینشان رد و بدل شد. معلوم نشد چطور غذا خوردند. بعد از افطار و شام هم دوباره ازدحام شعرا بود و اصرار محسن مؤمنی به اینکه ملت بروند که جلسه میخواهد شروع بشود.
پایین پله ها آقای فرید ایستاده بود که عینک آفتابی اش در آن شب مهتابی حکایت از روشن دل بودنش داشت. آقا، فرید را در آغوش گرفتند و معانقه کردند.