مشخصات کتاب رهایم کن 2/5
نام : |
کتاب رهایم کن 2/5 |
از دستش نخواهم داد. |
مولف ، نویسنده : |
طاهره مافی |
مترجم : |
مینا قنواتی |
انتشارات، نشر : |
کتاب مجازی |
تعداد صفحات / سایز و مدل : |
62 / رقعی, شمیز |
شابک : |
9786227990201 |
قیمت پشت جلد : |
80,000 تومان |
قیمت با تخفیف : |
60,000 تومان |
|
فصل ششم
لازم نبود جولیت این صحنه ها را ببیند. شش سرباز جمعیتی سی نفری از زنان و مردان و کودکان شهروند را دوره کرده اند و می خواهند همه شان را سر به نیست کنند این در واقع یک جوخه ی اعدام است. یکی یکی میروند سر وقتشان و بنگ بنگ بنگ و بعد جنازه هایشان را می کشند می برند و در کوره می سوزانند. خیلی ساده و تر و تمیز نفرت انگیز است.
نمی دانم منتظر چه هستند شاید منتظر دستور نهایی از کسی اما خودشان هم از این تأخیر با هم حرف میزنند باران از همیشه شدیدتر است و شاید ربطی به این تأخیر داشته باشد. در واقع شاید اصلاً نتوانند ببینند به کجا دارند شلیک میکنند. باید از این
فرصت استفاده کنیم شاید این هوا به نفعمان باشد.
چشمانم را تنگ میکنم تا با وجود باران نگاه دقیق تری به اسرا بیندازم و سعیم را میکنم کنترلم را از دست ندهم حالشان خوب نیست راستش حال خودم هم تعریفی ندارد. بعضی هایشان حسابی شوکه شده اند مرا به فکر فرومی برد که اگر خودم بودم در
این شرایط چه می کردم شاید مثل آن نفر وسطی باشم که بی آنکه خم به ابرو بیاورد در میان جمعیت ایستاده انگار سرنوشتش را پذیرفته و این اطمینانش بیشتر از اشکه زخم به دلم می زند.
صغیر گلوله ای گوشم را می خراشد لعنتيمردی در گوشه ی سمت راست زمین می افتد و خشم سراسر وجودم را می گیرد. آنها نیازمند کمکمان هستند نمیشود همینجا بایستیم و دست روی دست بگذاریم و کشته شدن سی انسان بیگناه را شاهد باشیم وقتی می توانیم کاری برای نجاتشان بکنیم
باید کاری کنیم اما به دلیلی مسخره که برایم قابل درک نیست همینجا ایستاه ایم چرا؟ چون جولیت میترسد یا کنجی بیمار است اما راستش فکر میکنم ما فقط چند نوجوان بی دست و پا هستیم که دو تایشان به زور میتوانند سر پا بایستند یا با اسلحه شلیک کنند و این اصلاً قابل قبول نیست تا میخواهم دهن باز کنم و چیزی بگویم، در واقع فریاد بزنم کنجی دستم را رها میکند. نزدیک بود.
قدم رو پیش میرویم و اسلحه ی من آماده است و دقیق نشانه گیری شده سربازی را که اولین گلوله را شلیک کرد پیدا میکنم و میدانم چه کسی را باید از پا در بیاورم نباید وقت را تلف کرد شانس می آورم و بلافاصله نقش زمین میشود. پنج تای دیگر مانده که امیدوارم نشناسمشان دارم تمام سعیم را میکنم اما کار آسانی نیست در این هوا مسیر حرکتم را به زور میبینم چه برسد به مسیر گلوله به موقع مینشینم و از گلوله ای رها شده در هوا جان سالم به در میبرم خوبی اش این است که هوا کار آنها را هم برای پیدا کردن ما دشوار کرده کنجی حسابی گل کاشته نامرئی است و سریع کارش را انجام میدهد. با این که ناخوش است حواسش به همه چیز هست انگار سوار بر باد است و با یک حرکت سه سرباز را نقش زمین میند. دو سرباز باقی مانده که آن قدر از حرکات هنرمندانه ی کنجی بهت زده اند که فرصت می کنم یکی شان را از پا درآورم فقط یکی مانده و تا قصد میکنم بروم سراغش جولیت از پشت سر حسابش را می رسد.