مشخصات کتاب جاده کالیفرنیا

تگ ها : خرید کتاب جاده کالیفرنیا. محمدعلی جعفری. انتشارات: سوره مهر. کتاب جاده کالیفرنیا محمدعلی جعفری. کتاب جاده کالیفرنیا سوره مهر.

علی مرمر روز قبل به شهادت رسیده بود. به خانم میرزاده گفته بودم آدرسی ازش در بیاورد. بدم نمی آمد سری به خانواده اش بزنم. بیرون برج البراجنه واتساپ را باز کردم. خانم میرزاده پوستر مراسم شهید مرمر را فرستاده بود. آدرس را به هادی نشان دادم به ابوتراب گرا داد سر ماشین را کدام سمت بچرخاند.

در ضاحیه مینشستند در محله الحدث، ابوتراب سر کوچه ایستاد. خانواده شهید در کوچه از مهمانانشان میزبانی می کردند. ردیف نشسته بودند. روی صندلی من و هادی پیاده شدیم بنری زده بودند به پیشانی کوچه به امام زمان (۳) و سید قائد خامنه ای تبریک میگوییم شهادت برادر مجاهد على محمود مرمر جلوی اسم شهید داخل پرانتز اسم جهادی اش را نوشته بودند: ابوتراب».

نرمه بادی پرچم های حزب الله سرتا سر کوچه را تکان می داد. نشانی از مصیبت ندیدم زیر عکس شهید از اسپیکری قد کپسول گاز، قرآن پخش می شد. گویی غدغن است رخت عزا مردها با لباس رنگی معمولی جلویمان قد راست کردند. روی ردیف رو به رویشان نشستیم. جای عسلی چهار پایه پایه کوتاه پلاستیکی گذاشتند. پسرکی لپ گلی قهوه تعارف کرد. به نیت تبرک دستش را رد نکردم ذهنم هشتگ زد یک فنجان #ترک تلخ تبرکی هادی زمزمه وار با تک کلمه عینک وجه تمایز پدر شهید را از بین مردها نشانم داد

. انگار جلوی مجسمه رب النوع صبر نشسته بودم. نه اشکی، نه ناله ای، نه اخمی ساکت، پرسیدم: «همین یه پسر رو داشتید؟

نه یه پسر دیگه هم دارم که تو سوریه جانباز شده علی چند سالش بود؟ ۲۹ سال ازدواج کرده بود. درسته؟

پدر شهید نگاهش را از زمین برچید انکار کرد. دلیلش را نفهمیدم. موی دماغش شدم. «پسرها تو لبنان زود ازدواج میکنن هادی شاکی شد ترجمه نکرد گفت: نمی خواد! نه نه این رو نپرس!» پسرک لپ گلی یک بطری آب معدنی نشاند روی عسلی پلاستیکی کله ام
را مثل پنکه دور می چرخاندم دنبال سرنخی برای سؤال سؤالی که در این لحظه حساس کنونی فیوز نپراند چشمم افتاد به تابلوی سردر خانه رو به رویی تابلوی عتیقه ای بود برای خودش «منزل الشهيد على احمد مرمر، استشهد فی ۲۱ تموز ۱۹۸۲ با یک حساب سرانگشتی، قدمت تابلو به چهل سال می رسید.