مشخصات کتاب تاوان عاشقی
نام : |
کتاب تاوان عاشقی |
مولف ، نویسنده : |
محمدعلی جعفری |
انتشارات، نشر : |
معارف |
تعداد صفحات / سایز و مدل : |
152 / رقعی, شمیز |
شابک : |
9786004414463 |
قیمت پشت جلد : |
70,000 تومان |
قیمت با تخفیف : |
59,500 تومان |
|
به این فکر میکردم کاش پارتی دکتر ابوجواد برای ورود خلیل جواب داده بود. خلیل به آرزویش میرسید و با چشم خود سرزمین فلسطین را می دید، روی خاکش راه میرفت و هوایش را نفس میکشید. کاش می توانست مدیترانه را از ساحل غزه ببیند؛ ساحلی که بارها عکسش را فرستادم و حسرت دیدنش را خورد. از کله شق اش بر می آمد به هر آب و آتشی بزند تا خودش را به بيت المقدس برساند فلسطین هم هیچ دنیا به آخر میرسید چند روز دیگر در مصر می ماند؟ الان آن طرف مرز منتظرم ایستاده بود. زنگ گوشی رشته افکارم را برید سوسو بود با هول و ولا پرسید «کجایی؟»
- تازه رسیدم مرز! چطور؟
- نمرا نفسش بند آمد وحشت زده پرسیدم نمر چی؟ خودت را گم و گور کن اگر دستش بهت برسد تو را زنده نمی گذارد!
هاج و واج به تماس قطع شده نگاه میکردم. الله الله! پس آن گردنبند و مهر برادری دیشب چه بود؟ به گریه افتادم. من ساده را بگو. باورم نمی شد نمایش بوده ترس در دلم افتاد. عقلم به جایی قد نمی داد. نمی توانستم به خودم مسلط باشم. نمر اگر همان لحظه هم راه افتاده بود دیر دیر دو ساعت دیگر بالا سرم احضار می شد. زنگ زدم به دکتر ابوجواد که رسیدم مرز، کجا بروم؟ گفت الان هماهنگ می کند.
دکتر به دردسر افتادم! خواهش میکنم زودتر - چی شده؟
یک ثانیه هم یک ثانیه است؛ خواهش میکنم.
قطع کردم که بیش از این وقت تلف نشود. یک ربع منتظر ایستادم یک ربعی که ربع قرن گذشت. قاطی جماعت سرگردان زیر تیغ کند آفتاب زمستانی توی محوطه ای خاکی بدون هیچ امکاناتی بیابان خدا از بین جدولهای بتونی که قدش میرسید تا سر شانه ام رد شدم رسیدم پشت یک در آهنگی زنگ زده بزرگ. اگر اسمت را از پشت بلندگو اعلام میکردند میتوانستی پایت را از چارچوب آن بگذاری آن طرف دکتر ابوجواد پیام داد. شماره ای فرستاد با نام ابو عزام. کلید مشکل گشا بود انگار زنگ که زدم با گوشه چشم در آهنی را پاییدم. پلیس سن رسیده شکم گنده ای که زردی لبه سیبیلهایش از دور نمایان بود. درست حدس زده بودم. خودش بود دیدم تماسم را جواب داد. قطع کردم و چمدانم را خرکش کردم سمتش هول هولکی خودم را معرفی کردم و گفتم آشنای دکتر هستم پاسپورتم را گرفت از پشت دود سیگار سرتا پایم را براند از کرد. نمی دانستم عجله داشتنم را ابراز کنم یا گفتنش دردسر جدیدی درست میکرد. چیک نزدم.