مشخصات کتاب با اجازه بزرگ ترها بله
نام : |
کتاب با اجازه بزرگ ترها بله |
خاطراتی از خواستگاری به سبک شهدا |
مولف ، نویسنده : |
مسعود دهقانی پیشه |
انتشارات، نشر : |
نارگل |
تعداد صفحات / سایز و مدل : |
192 / رقعی شومیز |
شابک : |
9786009574896 |
قیمت پشت جلد : |
39,000 تومان |
قیمت با تخفیف : |
33,000 تومان |
|
کتاب با اجازه بزرگ ترها بله, مسعود دهقانی پیشه, نارگل
برشی از کتاب:
پدر بلافاصله آمد دنبالم نشسته
بودیم روی یک بلندی و حرف میزدیم. گفت: اومدید اینجا چیکار؟ گفتم میخوام از حسن
آقا کوه نوردی یاد بگیرم!" گفت: چه کار خوبی کردی ،بابا اما دفعه بعد صدا کن
با هم بیاییم." بعد به حسن گفت: حسن جان تو برو من بـ
پدر عصبانی
نشد اما دیگر اجازه نداد حسن بیشتر از پنج دقیقه خانه ما بماند. به محض این که
میآمد به بهانه ای میبردش بیرون؛ خانه . پارک یا خیابان خواهرم که از ماجرا خبر
داشت یک روز به من که نشد کار هر دقیقه خونه عمو و دایی و ... همان وقت تلفن کرد
خانه عموی بزرگم و گفت: "گوشی رو بدید به حسن آقا بعد بی مقدمه گفت:
"پسر عموا امشب بیایید خونه ما خواستگاری گیتی
شب وقتی پدر آمد حسن هم با او بود. پدر خیلی سخت گیر بود.
از هر خواستگار صد تا ایراد ریز و درشت میگرفت و صد بار میبرد و می آوردشان.
خواهرم گفت: خدا به داد پسر عمو برسه حسن و پدرم رفتند توی اتاق پذیرایی همانی که
درس میخواندیم اما این بار در اتاق را بسته بودند. ما همه پشت در گوش ایستاده
بودیم حسن گفت: پسر عموا من گیتی رو از شما خواستگاری می کنم. پدرم کمی صبر کرد ما
هم گوشهایمان را فشار میدادیم به در. بعد خیلی ساده گفت: "مبارکه پشت در خشک
شده بودم از تعجب. همان شب تا نزدیکی های صبح نشستیم و حرف زدیم و خندیدیم و برای
جشن مدل لباس انتخاب کردیم.
مراسم عقدمان
را خانه دایی گرفتیم بعد حسن برگشت اهواز. بنا بود دوره اش که تمام شد بیاید تهران
که عروسی کنیم هر چهارشنبه برای همه مینوشتیم هفت روز انتظار که یک نامه برسد.
بالاخره صبرم تمام شد. دلم طاقت نمی آورد گفتم میرم اهواز پدرم قبول نمیکرد...